ال آی فتح پورال آی فتح پور، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما ال آی

فرهنگ لغت به زبان ال آی

ما = مامان ببی = بابا عمه = خاله عهجی = عکس دد = دردر نمنی = غذا و هر چیز خوردنی که باشه آبی = هاپو _ آب دا = چای بی = بفرما دیددی  =  رفت      البته ال آی جونم به زبان ترکی حرف میزنه      ...
21 ارديبهشت 1393

ال آی در لاله پارک وبازم عکس

جمعه سه تایی رفتیم لاله پارک،منو بابایی و شما،قبل ظهر بود قرار بود واسه نهار هم بریم خونه ی عزیز جون اینا، واسه همین عجله داشتیم واز اونجا واسه دختر گلم کمی خرید کردیم با هزار مصیبت میدونی که این روزا خیلی شیطونی میکنی ،نه تو کالسکت مینشستی و نه تو بغلون میموندی همش میخواستی بدویی همه لباسا ی فروشگاه رو ریخته بودی به هم منم که داشتم از خجالت آب میشدم آخر سری دوسه تا خرت وپرت خریدیم ،بابایی هم میخواست واسه خودش لباس بخره که دیدیم خیلی دیر شده و گفتیم بمونه واسه یه وقت دیگه،از اونجا رفتیم خونه ی عزیز اینا ونهارمونو خوردیم و عصری هم اومدیم خونه ی مامانی اینا وشاممون رو هم اونجا خوردیمو برگشتیم خونمون خلاصه آخر هفته ی خوبی بود.  ...
17 ارديبهشت 1393

گردش جمعه به منطقه آزاد ارس

صبح جمعه بود و هیچ برنامه ای واسه اون روز نداشتیم.صبحانه مونو خوردیم تا اینکه بابایی گفت بریم بیرون تا اینکه تصمیم گرفتیم بریم جلفا که همون منطقه آزاد ارس،این منطقه در شمال غرب ایران واقع شده ودر حاشیه رود ارس قرار گرفته،رود ارس مرز کشور ایران را با کشورهای جمهوری خود مختار نخجوان،ارمنستان و جمهوری آذربایجان تشکیل میدهد،ودر بین دو منطقه حفاظت شده کیامکی و ارسباران قرار گرفته.جلفا اگه اشتباه نکنم در 130 کیلومتری تبریز واقع شده ودومین شهر صنعتی ایران شناخته میشه. بله تا اینکه ظهر ساعت 12 از خونه زدیم بیرون و راهی شدیم وساعت 2 رسیدیم جلفا و نهارمونو اونجا خوردیم و رفتیم مرکز خرید ولی چیزی نخریدیم از بس هوا گرم بود و حال و حوصله خرید نداشتیم.خل...
14 ارديبهشت 1393

یه سری عکس

           هرکه به من میرسد بوی قفس میدهد..جز تو که پر میدهی                     تا بپرانی مرا..سنگ صبور من تویی.. قوت قلب من تویی..            صبر و سکوت من تویی.. پشت وپناه من تویی..                                             عشق وقرار من تویی..نور امید من تویی..                           ...
3 ارديبهشت 1393

یه اتفاق بد

سلام نازگلم  عزیز دلم شرمنده که این چند روزی رو نتونستم آپ کنم ،یه اتفاق بدی واسم افتاد که نگو ونپرس. داشتی تو اتاق خواب بازی میکردی و من هم نظاره گر که نکنه کار خطرناکی انجام بدی و کشوی پاتختی رو باز کردی وهمه چی رو ریختی به هم تا اومدم و ببینم چه خبره متاسفانه سوزنی رو که از داخل کشو انداخته بودی زمین رفت تو پام و شکست بد جوری اذیت شدم، فردا صبح رفتیم کلینیک گفتن باید ببرین بیمارستان کاری از دست ما ساخته نیست                                     رفتیم بیمارستان و اونجا گفتن باید اورژانسی جراحی بشی        ...
3 ارديبهشت 1393
1